از نو

پایان: و چقدر سخت بود کندن...لحظه های آخر خیلی قر و قاچ بودم . چمدون ها به یاری دوستان و عزیزان و بی کمترین دخالت من بسته شد. گیج گیج بودم. شبش بچه ها تک و توک اومده بودن پیشم و صبحش هم همینطور نزدیکان و باز یکی دوتا از رفقا. رفتن واقعا برام دشوار بود. از چند لحظه قبل از اینکه سوار تاکسی شم، تا سر خاکش یک ضرب اشک ریختم، سر خاکش، البته خاک چه عرض کنم، کاخش، سرمو بالا آوردم و فحشی نثارش کردم. اما سخت ترین لحظه، لحظه ای بود که کارت پروازم را نشان دادم و رفتم که سوار هواپیما بشم. از اونجا تا زمانی که هواپیما بلند شد، باز هم تک ضرب گریه کردم...سخته که نخوای بری و داشته هاتو و زمینی که بهش تعلق داریو دوست داشته باشی اما یک جورهایی مجبور باشی که بری و ...


آغاز: مالزی، در دسترس ترین مقصد برای هر ایرانی نا آگاهیه که می خواهد سریع فرار کنه. به جرات می گم اینجا داغون ترین جائیکه تا حالا دیدم و واقعا حیف که آدم هایی تا این اندازه جاهل اینقدر امکانات و آزادی در اختیارشونو قرار داده شده. اما مهم نیست که اینجا خیلی کثیفه خیلی بو می ده آدم هاش یک کلمه انگلیسی سرشون نمیشه یا اینکه خیلی بی فرهنگ هستند و اصولا بهره هوشیشون به میزان آزار دهنده ای پائینه و کشوری هست که فاقد هرگونه جاذبه توریسته. مهمه اینه که اینجا به دنیا وصلی و زندگی خیلی آسونه و محدودیت های تکنولوژیک و بین المللی و البته داخلی مانع کوچک ترین حرکتت نیست. هرچند اگر پیش تر اینحا رو دیده بودم هیچ وقت موقتا که هیچی توریستی هم مالزی بیا نبودم. به جرات می گم حتی جاهایی مثل آذربایجان یا حتی کردستان عراق به نظر من به مالزی سر هستند. با توجه به تجربه یک ماهه ای که الان پیدا کردم و مسافرت هایی که داشتم واقعا شاید از هر لحاظ ترکیه بهترین مقصد برای خروج سریع و موقت از ایران باشه. اما در کل کاریش نمیشه کرد دیگه اومدم دیگه، هر جا مشکلاتی داره و آسمون بشتر جاها آبیه. به واسطه نوع کارم به عنوان وبمستر بیشتر خونه هستم. برای خودم و خونه خرید می کنم، آشپزی می کنم، خونه رو تر تمیز می کنم، لباس ها رو می شورم به سایت ها می رسم... شب ها با رفقا و اعضای خانواده چت (بخون گپ) می زنم....وقت کم هم میارم تازه، طوری که یادم میره، دارم تنها زندگی می کنم.


اینو فراموش کردم ...یک رادیوی اینترنتی هست به نان رادیو جوان که مثل رادیو فردا فقط موسیقی فارسی پخش می کنه و این برای من که تقریبا هیچ معاشری ندارم یه غنیمته، صرف نظر از اینکه چه موزیکی از چه سبکی پخش می کنه...

نظرات 6 + ارسال نظر
مهرداد پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ب.ظ http://yekmishavim.blogfa.com

زندگی جدید ، صبر جدیدی هم می طلبه !

man شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ق.ظ http://mysheets.blogfa.com

wow wow... In post az ab gozashtast?? Alan dari paye kharchang mikhori?khooobii?? Sedamo mishnaviiiiii? Hey bambam jan nakone ye vaght akhm koni be ax khodet tu ghabe ayne... Zendegi daste toe,che tanha che kenare baqiye!khoob bashi refigh

عطیه یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:22 ب.ظ

اای بابا این جا چی چی هوا خوبه!! میشه یه نفس عمیق کشید!!.... نگو مالزیه!!
اما هیچ جا ایران نمیشه!! دلت بسوزه!!!!!!
خوش بگذره!!
پ.ن:توی وبلاگه mysheets امده بودی ،فوضولیم گرفت چی میگی امدم این جا فهمید!!

مرسی از لطفت. خیلی خوش آمدی

سادیسمی خودشیفته پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:44 ب.ظ http://sadismie.blogfa.com

سرگرم رادیوت هستی که دیگه پست نمی ذاری؟!

man پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ

na baba hanooz too kafe hamlo naghle omumiyo ghiyafe haye zeshto kharchangaye khoshmazast....!baba alan ange nadid badid behet mizanana up kon delet va she!!!... :D

عطیه پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ب.ظ

اون جا چه خبره؟!؟! چرا دیگه نمیای این جا؟!؟! نکنه فارسی یادت رفت!!!!!

بدین وسیله مراتب امتنان خود را از توجه سرکار علیه به بی مداد نامه ابراز می داریم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد