مقدمه: یک سری پدیده ها هستند که هیچوقت تاثیرشان را نمی توان بر زندگی آدم ها انکار کرد. حتی اگر مستقیم هم به آدم مربوط نشوند. هر مدلی هم نگاه می کنم، باز هم می بینم، انتخابات 88 تاثیر زیادی، حتی بر آدم های غیر سیاسی (مثل من)، که احمدی نژاد، موسوی، کروبی و رضایی برایشان تفاوتی نداشت، گذاشته. به حلقه کوچک دوستان و آشنایانم که نگاه می کنم این تاثیر را خیلی بیشتر می بینم و گمان می کنم در سطح کلان جامعه هم این مسئله تاثیر گذار بوده و هست.
شرح: بعضی چیزها، برایم باور هستند. یعنی وقتی پای شان وسط می آید، من می شوم یک آدم بیلمز خالص. یک سال نیم پیش، قبل از انتخابات وقتی خیلی ها رفتار جوگیر آمیز آمیخته به جنون داشتند. من مثل ببو گلابی ها فقط نگاهشان می کردم، روزهایی که ترافیک را فلج می کردند، بالاخص به طرفدارن میر حسین که خیلی قر می ریختن، زیاد فحش می دادم. حقیقتش تا حالا رای ندادم و تا زمانی هم که انتخابات مورد نظرم برگزار نشود، در هیچ انتخاباتی شرکت نخواهم کرد. انتخابات قبلی هم از این دست مستثنی نبود. حتی مناظره ها هم چندان برایم جذاب نبودند. اما روز انتخابات و روزهای پس از آن اتفاقاتی افتاد که مرا با باورم هایم رو در رو قرار داد. ندانستم و هنوز هم نمی دانم که در مقابل چنین پدیده هایی که شخصا در شکل گیری آن بی تاثیر بوده ام اما بهر حال رخ می دهند و اتفاقا پیامدهای ناگواری هم دارند، می بایستی چکار کرد؟ آیا باید ایستادگی و مقاومت فیزیکی نشان داد؟ یا اینکه فرهنگی برخورد کرد ؟ یا شاید هم منفعت طلبانه؟
اگر بخواهی بایستی، ماهیتی که با آن رو در رو هستی تو را مجاب به انتخاب واکنش قهری می دارد که اصولا از پای و بست ویرانست و امروز همه دنیا به ناکارآمدی چنین روش هایی اذعان دارند. آن هم در کشوری که هر گوشه اش را یک قوم و اقلیتی می کشد. اگر بخواهی فرهنگی برخورد کنی، دو گزینه داری یا باید "سرجایت" کار فرهنگی کنی، که آنوقت عاقبتت پر واضح است. اگر هم بخواهی بروی منزل همسایه و از آنجا فرهنگی کار کنی که...نمونه های این مدلی هم کم نداریم که بعد از مدتی مثل شمع، آرام آرام خودشان خاموش می شوند. می ماند برخورد منفعت طلبانه کردن، یعنی در دلمان فحش به همه می دهیم، بهم می رسیم از شرایط انتقاد می کنیم و به آن ها می رسیم مثل بز اخفش فقط سرمان را در جهت مورد تائید ایشان تکان می دهیم و اصلا به روی مبارکمان نمی آوریم که دارند "زر" می زنند.
کدامیک صحیح است؟... اصلا تفصیر شماست که مرا به زور به مهمانی بردید که در آن دعوت نبودم.
نتیجه: بیش از حد درگیر یک موضوعاتی شدن، چنین عوارض جانبی را هم بدنبال دارد. به نظرم در عصر رسانه ها، دیدن واقعیت ها گاهی خیلی سخت می شود. به جای این همه کارهایی که نتیجه ای جز درد و تالم برای خودمان نداشت. بهتر نبود هر کداممان خیلی منطقی تر به موضوع نگاه کنیم؟ اگر فقط کمی هوشمند بودیم و اجازه نمی دادیم هیچ کدام از طرفین بازی، ما را به نفع خودشان به بازی بگیرند، "حال" ما چقدر امروز فرق داشت... ای کاش می شد از شخص و گروه خاصی احساسی و متعصبانه حمایت نکنیم و هر کس هر روزی که در جهت منافع ایران خانم قدم برداشت، مورد تائید ما باشد و هر روز راه کج کرد، مورد اعتراض ما. نه خوب همیشگی داشته باشیم، نه بد دائمی. کسی را به خاطر اینکه از او بدمان میآید، مورد مخالفت قرار ندهیم و برعکس. ای کاش حداقل باندازه سر سوزنی، مسائل را منطقی می دیدیم و نه احساسی و از روی تعصب.