ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش-بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

مقدمه:


سید محد خاتمی چند سال پیش در بحبوحه گفتگوی تمدن ها جمهوری اسلامی را به عنوان یک حکومت دینی ، تجریه نوینی در جهان خواند که نیازمند فرصت و معرفی در جهان است...


ما اکنون، به گواه غالب امار ها و شاخص های اقتصادی به قهقرا رفته ایم و تنه به تنه کشورهای عقب مانده آفریقایی برای خودمان ...



شرح:


خسته ام ، از بس که دویدم و تلاش کردم و آخرش هیچ خسته شده ام . از این همه غریبگی با آدم های اطرافم گرفته تا داخل جعبه جادویی وطنی خسته ام. از دو دره بازی ها، از دروغ ها، از رفتارهای خشونت آمیز، از هتاکی، از لمپنیزم، از عوام فریبی، از تحریم، از سهل انگاری، از بی خردی ها، از این همه درد و مرض از افسردگی و سرطان و سادیسم و مازوخسیم گرفته تا  ... از همه و همه خسته ، نه ، ببخشید خسته نیستم عاصی هستم.


تیغ و رگ ز جمجمه طپانچه بگذران


نتیجه:


در محدوده چغرافیایی که چنین تاریخی دارد و چنام مردمانی و این چنین شاخص هایی، هرگز دل مبند، هرگز عاشق نشو، هرگز ازدواج نکن، هرگز نام کودکی را در ثبت احوال به ثبت مرسان، هرگز تلاش مکن، هرگز کار نکن، هرگز خشتی روی خشتی نگذار که مبادا چیزی ساخته باشی که مایه تعلقت بشود. فقط و فقط چمدانی تهیه کن و از هرآنچه می توانی با خود ببری پر کن، سپس تا سرحد توان بدو و هیچوقت سرت را هم برنگردان. به همین سادگی




نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد