دشنه

مقدمه: دشنه اسم یک فیلم فارسی است که فریدون گله (خدایش بیامرزد) آنرا ساخته و بهروز وثوقی، فرزوان و حسین گیل نقش های اصلی آن را بازی کرده اند.

 

در این فیلم بهروز وثوقی نقش عباس چاخان (البته خودش به خودش می گوید عباس پررو اما لقبش در اصل چاخان هست) را بازی کرده و در مقابلش فروزان قرار گرفته که فاحشه ای است که رویای داشتن دو اتاق و یک مرد برای زندگی دائمی را در سر دارد. در طرف دیگر ماجرا هم حسین گیل در نقش ممد دشنه که "دلال محبت" قصه است، ظاهر شده.

 

شرح: امروز وقتی هوش و حواسم به حالت عادی برگشت، فهمیدم که بله...وسط یک سفره خانه با یک همکار عزیز نشسته ام و باز هم داریم  ایده پردازی می کنیم و بالا و پائین و باز هم چند ایده تازه در کار خودمان و طبق معمول راه اندازی یک سرویس جدید والخ. چقدر یک آدمی باید پرور باشد؟ خدایا من چرا از رو نمی روم؟ تازه بدتر ماجرا این جاست که مثل همیشه که انگیزه مند می شوم، تا دو سه ساعت بعد از آن بازهم این آدرنالین کوفتی خونم اضافه بر سازمان ترشح می شد و کلی هیجان و امید داشتم.

 

نتیجه: می گویند آدمی به امید زنده است! من اگر امید نخواهم باید چه کسی را ملاقات کنم؟ چرا من دائم امیدوار می شوم؟ هر بارهم که با سر ،همچین، خوشگل فرو می آیم تازه یادم می آید، ای بشر، چه آشی چه کشکی...ولی فایده ندارد، چندی که بگذرد این باطری امیدواریم دوباره شارژ شده و روز از نو و روزی از نو.

 

این مدت دائم به خودم می گفتم، اصلا خودتو با من چیکار داری؟ ولم کن برم بابا... من کوله پشتی ام را با همه بی تعلقی هایم بسته ام، بگذار بروم ... دیگر از این امیدواری ها نگران می شوم، آخر یک کاری دست خودم می دهم. شده ام ترکیبی از عباس پررو( تو بخوان چاخان) و زن هر جایی اش که به تحقق رویایش امید داشت. سرنوشت هم دارد برای من نقش ممد دشنه را بازی می کند، فقط فریدون گله را کم دارم که سکانس آخر را برایم هندی از کار در بیاورد...

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:05 ب.ظ

تمام مزرعه از خوشه های گندم پر و هیچ دست تمنا دریغ سنبله ها را درو نخواهد کرد دروگران همه پیش از درو درو شده اند ....
امید همیشه تصویر یه منظره پر از گندم برام می سازه .... فکر کنم همه ی آدم ها یه موقع هایی پر از باد میشن اما امان از روزی که با یه سوزن بادکنک رویاهای ناشی از امید منفجر بشه!!!
خوووب باشین

مجید یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:11 ب.ظ http://yekmishavim.blogfa.com

زندگی ما آدمها مجموعه ای است از آزمایش و خطا ...
ما از دوران کودکی مکرر بر زمین میخوریم و بلند میشویم
و این مهم تا دوران پیری ادامه دارد ...
در ۸ سالگی با رفیق ۸ ساله تجارت میکردیم معاوضه تمبرهای باطل شده ، مادر دوستم از راه رسید و مانع معامله ما شد ! گفت معامله دو کودک شرعی نیست !!! این تجارت با شکست مواجه شد !
در ۱۰ سالگی ۱۰ جوجه خریدم تا ۱۰۰۰ تا شود هر ده تا
تلف شدند ( ۴تا را گربه خورد ، ۳تا مردند ، ۳ تا زیر پا لگد شدند ! یعنی به کشک رسیدیم ) شکت را پذیرفتیم
این مبارزه همیشه ادامه داشت و در موارد عاطفی هم همینطور ، لاکن زندگی شیرین بود و دنبله دار و این دنیاله
آن بود که آدم را میکشاند و خالی از لطف نبود ،‌ زندگی
نهایتا؛ علیرغم داشتن پستی و بلندیها زیباست که اگر پستی نبود بلندی معنائی نداشت ۰

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد